۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

شعر منوجانی

منوجون شهر خودم شهر بهار وبلبلن
منوجون شهر خودم شهر بهار دلبرم
دوستون گوش بکنی شعرون مون
مو نه غریبم نه بی نوا فقط دلم بی تویی وا
قصه شهر مون قصه درد مردمن قصه درد تموم پیر مردونن
قصه فصل موگون بی برن قصه زخم تگرگ وکنگرن
گر چه شعر ون مون شعر نهن
گوشه ای ای درو رنج مردمن
ای کلاتی ای کباهی خان ودور اندیش بگه
هر یکی به یه غمی نوا زنند اخ که گذشت
چه سالونه پر نعمتی گاوون ولرن تو جنگلن
بهار زیاد بخدا دل مردم ما همه خوشه
غذای مردمون دهات ما روغن خوشه
روزن یوری تو بعضی خونون چنگاله وبعضی ترکه
اگوهشون جلالاوا چه زیاد یهته ومری کل خو برد
دلمون تنگن ای ا زمونون چه بگوم قصه دلتنگی مردموم
الاغرض دیگه تموم بودن آ صفا وصمیمیت چه بگویم دنیا دیگه
رسمی همیه
راستی یادم رو یادی بکنم ای آپیر چنگیمون
ای جویم تا کن کنیز احمد پتو چالا کن کنیز احمد
گذشت دیگه نه کنیز احمدی هستن ونه چنگ
حالا پیدا بودن مشتی زرنگ
یکشون ساز ازنه یکیشون ارگ ازنن
یکشون بودن غلوم سین نظری چه بگویم که خوشن ساز به زنن
چنگ بزنن
رحمانی کنن ولی وی همدیگه جنگ نکن
مو سعیدم نه شاعرم نه شعر گو بی سوادی ای دیار مردم
سخت کوش یاد آ دوستون سفر کرده بخیر
مونم دهاتی نه کلاتیم هر چه شما ون بگوین ای چیل وکش چیل دهنو محداباد حسین ابادم دوست دار همتون
کوچکتوم نوکرتون خدا نگهدار همتون دوستتون دارم
خدا حافظ عزیزون


مدیر ارشد گوگل



امید کردستانی مدیر ارشد گوگل

آشنایی با امید کردستانی مدیر ارشد گوگلامید کردستانی، نایب‌رئیس ارشد بخش فروش و عملکرد جهانی در شرکت اینترنتی گوگل است. در حالی که یاهو ایران را از لیست کشورهای موجود در این سایت حذف کرده است اما گوگل به لطف مدیر ایرانی خود همچنان زبان فارسی را به رسمیت می شناسد.امید کردستانی در تهران به دنیا آمده و در سن چهارده سالگی، پس از مرگ پدرش به کالیفرنیا رفته‌است. وی مدرک کارشناسی مهندسی برق خود را از دانشگاه ایالتی سن‌خوزه گرفته‌است. وی همچنین در سال 1991 مدرک کارشناسی‌ارشد خود را در رشته مدیریت بازرگانی(MBA) از دانشگاه استنفورد گرفت.وی به دلیل داشتن نام خانوادگی کردستانی گاهی اشتباهاً چنان پنداشته شده‌است که کرد است ولی از هر دو طرف مادری و پدری اصلیت تهرانی دارد و همچنین متولد و بزرگ شده تهران است و زبان مادری فارسی دارد.او دارای سابقه‌ای بیش از 12 سال در زمینه فناوری سطح بالا در شرکت‌های پیشروی اینترنتی مانند نت‌اسکیپ است. او همچنین نائب‌رئیس بخش توسعه، کسب و کار و فروش در این شرکت بود و توانست بازده مالی وب‌گاه نت‌اسکیپ را در عرض 18 ماه از 88 میلیون دلار در سال به بیش از 200میلیون دلار در سال برساند.او کارش را در نت‌اسکیپ در بخش فروش OEM آغاز کرد و در طی دوره چهار ساله که در آن شرکت حضور داشت مسئولیت برقراری ارتباطات تجاری با شرکت‌هایی چون ای‌بِی، سیتی‌بانک، آمریکن‌آن‌لاین، آمازون، تراولاسیتی، اینتل و اکسایت را برعهده داشت.کردستانی پیش از آغاز کار در نت‌اسکیپ در بخش‌هایی چون بازاریابی، مدیریت محصول و توسعه،کسب و کار در شرکت‌هایی چون 3DO، Go و هیولت-پکارد فعالیت می‌کرده‌است.کردستانی در 8 می 2006 در مجله تایم به عنوان یکی از صد نفری که دنیا را شکل داده‌اند نام گرفته‌است. وی هم اکنون یکی از بزرگترین مدیران ارشد شرکت گوگل است

۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

اداب شب یلدا

یلدای هشتادو هفت مبارک سعید منوجانی
شرق شناسان و مورخان متفق القولند كه ایرانیان نزدیك به ? هزار سال است كه شب یلدا آخرین شب پاییز و آذر ماه را كه درازترین و تاریك ترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می مانند، در كنار یكدیگر خود را سرگرم می کنند تا اندوه غیبت خورشید و تاریكی و سردی روحیه آنان را تضعیف نكند و با به روشنی گراییدن آسمان (حصول اطمینان از بازگشت خورشید در پی یك شب طولانی و سیاه كه تولد تازه آن عنوان شده است) به رختخواب روند و لختی بیاسایند.
مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده می شد. جشن ساتورن پس از مسیحی شدن رومی ها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه یافت كه در همان نخستین سده آزاد شدن پیروی از مسیحیت در میان رومیان، با تصویب رئیس وقت كلیسا، كریسمس (مراسم میلاد مسیح) را ?? دسامبر قرار دادند كه چهار روز و در سال های كبیسه سه روز بیشتر از یلدا (شب ?? دسامبر) فاصله ندارد و مفهوم هر دو واژه هم یكی است. از آن پس این دو میلاد تقریباً باهم برگزار می شده اند.
آراستن سرو و كاج در كریسمس هم از ایران باستان اقتباس شده است، زیرا ایرانیان به این دو درخت مخصوصاً سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاریكی و سرما می نگریستند و در خور روز؛ در برابر سرو می ایستادند و عهد می كردند كه تا سال بعد یك نهال سرو دیگر كشت كنند.
پیشتر، ایرانیان (مردم سراسر ایران زمین) روز پس از شب یلدا (یكم دی ماه) را خور روز و دی گان؛ می خواندند و به استراحت می پرداختند و تعطیل عمومی بود. در این روز عمدتاً به این لحاظ از كار دست می كشیدند كه نمی خواستند احیاناً مرتكب بدی كردن شوند كه میترائیسم ارتكاب هر كار بد كوچك را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می شمرد. هرمان هیرت، زبان شناس بزرگ آلمان كه گرامر تطبیقی زبان های آریایی را نوشته است كه پارسی از جمله این زبان ها است نظر داده كه دی- به معنای روز- به این دلیل بر این ماه ایرانی گذارده شده كه ماه تولد دوباره خورشید است. باید دانست كه انگلیسی یك زبان گرمانیك (خانواده زبانهای آلمانی) و از خانواده بزرگ تر زبان های آریایی (آرین) است. هرمان هیرت در آستانه دی گان به دنیا آمده بود و به زادروز خود كه مصادف با تولد دوباره خورشید بود، مباهات بسیار می كرد.
فردوسی به استناد منابع خود، یلدا و خور روز، را به هوشنگ از شاهان پیشدادی ایران (كیانیان كه از سیستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در این زمینه از جمله گفته است:
كه ما را ز دین بهی ننگ نیست
به گیتی، به از دین هوشنگ نیست
همه راه داد است و آیین مهر
نظر كردن اندر شمار سپهر
آداب شب یلدا در طول زمان تغییر نكرده و ایرانیان در این شب، باقیمانده میوه هایی را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات می خورند و دور هم گرد هیزم افروخته و بخاری روشن می نشینند تا سپیده دم بشارت شكست تاریكی و ظلمت و آمدن روشنایی و گرمی (در ایران باستان، از میان نرفتن و زنده بودن خورشید كه بدون آن حیات نخواهد بود) را بدهد، زیرا كه به زعم آنان در این شب، تاریكی و سیاهی در اوج خود است.
واژه یلدا، از دوران ساسانیان كه متمایل به به كارگیری خط (الفبای از راست به چپ) سریانی شده بودند به كار رفته است. یلدا- همان میلاد به معنای زایش- زاد روز یا تولد است كه از آن زبان سامی وارد پارسی شده است. باید دانست كه هنوز در بسیاری از نقاط ایران مخصوصاً در جنوب و جنوب خاوری برای نامیدن بلندترین شب سال، به جای شب یلدا از واژه مركب شب چله (?? روز مانده به جشن سده، شب سیاه و سرد) استفاده می شود?
خور روز (دی گان)- یكم دی ماه- در ایران باستان در عین حال روز برابری انسان ها بود. در این روز همگان از جمله شاه لباس ساده می پوشیدند تا یكسان به نظر آیند و كسی حق دستور دادن به دیگری را نداشت و كارها داوطلبانه انجام می گرفت، نه تحت امر. در این روز جنگ كردن و خونریزی، حتی كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. این موضوع را نیروهای متخاصم ایرانیان می دانستند و در جبهه ها رعایت می كردند و خونریزی موقتاً قطع می شد و بسیار دیده شده كه همین قطع موقت جنگ، به صلح طولانی و صفا انجامیده بود.




































عکسهایی از دقلوهای بهم چسبیده جهان

















هزینه طلاق در ایران


هزینه 70 میلیونی هر طلاق در ایران!
1387/09/28
پژوهشگر مسائل اجتماعی گفت: بروز هر واقعه طلاق در ایران بیش از ‪ 700‬ میلیون ریال هزینه در بردارد.

به گزارش مهر، زهرا محمدی عصر چهارشنبه در نشستی با عنوان "جوانان و ازدواج" در رشت اظهار داشت: این میزان بر اساس میانگین مهریه 60 تا‪ 70 ‬سکه بهار آزادی، خرید جهیزیه، هدایای عروسی، هزینه بررسی پرونده دادگاه، کادوهای ازدواج، هزینه‌های جشن عروسی و عقد برآورده شده است.
وی گفت: هم ‌اکنون نزدیک به ‪ 15‬میلیون جوان در کشور در آستانه سن ازدواج قرار دارند و سن ازدواج یک میلیون جوان ایرانی نیز در حال حاضر به تاخیر افتاده است.
محمدی ادامه داد: بر اساس سرشماری نفوس و مسکن حدود ‪ 35‬درصد از جمعیت کشور را جوانان تشکیل می‌دهند که بالغ بر 23‬ میلیون نفر از جمعیت کشور، شامل 13 میلیون پسر و 10 میلیون دختر، در سنین ‪ 15‬تا ‪30‬ سال هستند.
این پژوهشگر اظهارداشت: سن جوانان در آستانه ازدواج در کشور هم ‌اکنون ‪ 20‬تا‪ 30 ‬سال است که خانوادهها برای امر ازدواج جوانان خود حساس شده‌اند.
محمدی در ادامه با اشاره به اینکه ترویج ازدواج در سطح جامعه نیازمند یک همت همگانی است افزود: باید از ظرفیتهای خیرین و افراد ذی نفود در بین اقوام و ریش سفیدان در امر ترویج ازدواج جوانان استفاده کرد.
وی بیان داشت: همچنین مدل ایرانی و اسلامی برای امر ازدواج جوانان باید تدوین و برنامه های مناسب فرهنگی وهنری با هدف ترویج ازدواج آسان و کم هزینه در بین خانوادهها تهیه و اجرا شود.

۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

i

اداب ورسوم ازدواج در شهرستان منوجان
شهرستان منوجتن هم مثل شهرهای دیگه اداب ورسوم خاص خودشو داره بعد از مراسم بله برون واماده شدن داماد برای زندگی مشترک منظورم که داماد تمام امکتنات زندگی شو فراهم کرد یه ریش سفید یا همان بزرگ محله را به خانه عروس می فرستند واز پدر داماد اجازه عروسی رو می گیرندوقتی جواب رو گرفتند داماد اماده برای عروسی گرفتن میشه که حدودا سه شب اقوام ودوستان خودشونو دعوت می کنه برای حنا بندا ن وعروسی که کلا سه شب طول می کشه ودر شبهای حنا بندان این شعرها رو می خونند
حنا بناز می بندیم بدست یار می بندیم اگه حنا نباشه با اب وطلا می بندیم وادامه دارد با تشکر سعید منوجانی

۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

سلام منوجانی های عزیز
حال همتون که خوبن امیدواروم هر جا هستی شاد وخوش وسربلند بهی امشو هشتم اذرماه هزار وسیصدوهشتاد وهفتن حدود ساعت ده وبیست دقیقه
خدمتتون عرض کنم اگه تاهی ودست رسی به اینترنت داری یه سایتی هستن بنام کلوپ دات کام بیای تو اسایت عضو بهی ایدی مو هم اتی علی رضا سعیدین همیشه اتاهی تو انلاینون بندر ای مون پیدا کنین په منتظر همه بادوهتو ن وچکون منوجونی هستم راستی نظرتون در باره وبلاگ مون چین هر نظری دارین بنویسین دوست دار همه منوجونیون گل وگلاب با تشکر سعید منوجونی مدیر وبلاگ منو جان دیار عاشقان

@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-

۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه




عکسهایی از قلعه منوجان

منو جان

۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه







دوتا عکس جالب از خشخاش
این نوشته هادر باره کسانی هست از چنگال اعتیاد رهایی پیدا کردند





سلام زیبا ترین گل هستی ام و ناب ترین احساس زندگی ام . . .
خیلی فکر کردم که واسه چنین روزی یه آپ خوب قرار بدم ولی چیزی رو لایق نجابت ْ
مهربونی و صداقت ات پیدا نکردم. فقط می خواستم تولدت و همچنین پیوند شیرین و
مقدس مشترکمون رو یکبار دیگه از صمیم قلب درود و شاد باش بگم و بگم بودنم با
نفس هات معنی تازه ای پیدا کرد و تا هستی هست هستم . . .





باور کن تا ببینی . . .
سلام دوستان، حسین هستم یک مسافر !!!
از 18 سالگی با حشیش و مشروبات الکلی آشنا شدم و دو سال به صورت تفریحی ادامه داشت ، کار هم می کردم و مجرد بودم اما در تابستان سال 1367 بود که با تریاک و توسط یکی از دوستان قدیم آشنا شدم. برای بار اول بمدت یک شبانه روز احساس خوشایندی و نشئگی می کردم که تاکنون ندیده بودم وهمین مسئله باعث شد تا بعد از چند روز بصورت کشیدنی به سراغ آن رفتم ، اینقدر خوشایند بود که به فاصله دو هفته به تنهائی و هر روز و در محل کار خود مصرف می کردم.
یک سال گذشت و ازدواج کردم و همسرم تا سال 71 اطلاعی از اعتیاد من نداشت و بمت 4 سال هر روز در سه وعده تریاک جز جدائی ناپذیر زندگی من شده بود . گرچه اصلاً فکر نمی کردم که معتاد شده ام. تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم دیگر مصرف نکنم ، حال خیلی بدی به من دست داد ، خماری و ضعف بسیار شدید تا حدی که به بیمارستان منتقل شدم و آنجا بود که به دکتر اصل قضیه را گفتم و همان جا بود که متوجه اعتیاد خود شدم !!!

هیچ راهی نمی دانستم و برای ترک با شیره تریاک آشنا شدم، به صورت کشیدنی و فقط شیره را مصرف می کردم تا یک روزی فرصت شود و من ترک کنم. این روال تا سال 1380 و پس از خستگی از تهیه و مصرف و عوارض مختلف آن به یکی از آگهی های ترک اعتیاد یک هفته ای مراجعه کردم.
متخصص این کاردستور دادتا آمپول تمجیزک ونورجیزک رابرای ترک استفاده کنم !!!
روزانه 3 عدد و در سه نوبت به صورت تزریقی در رگ را شروع کردم ، بعد از مصرف این آمپول ها بسیار نشئه می شدم و 6 ماه طول کشید و خیلی هم لذت داشت فکر می کردم ترک کرده ام، البته گاهی هم شیره مصرف می کردم . وقتی که دوباره از پار کردن پوست خودم که مجروح شده بود، خسته شدم ، مجبور شدم دوباره به همان تریاک رو بیاورم !!!
از آن جائیکه دیگر تریاک جواب اعتیاد روزانه من را نمی داد شیره را هم اضافه کردم، تقریباً حساب دستم آمده بود که باید به دنبال راهی برای خلاصی آنها پیدا کنم . این بود که به توصیه یکی از دوستان :
برای ترک کردن مواد مخدر پیشنهاد کراک و شیشه را داد !!!
بار اول رایگان بود توسط دوستم طریقه مصرف را یاد گرفتم اما برای بار دوم خریداری کردم و از ده دود شروع شد تا اینکه به 5/2 گرم در روز رسید، خیلی سریع این اتفاق افتاد ، یعنی به فاصله 6 ماه یک کراکی حرفه ای شده بودم !!!
هر چه می گذشت متوجه عوارض آن می شدم ، مثل لکنت زبان ، فراموشی و لرزش اعضای بدن و از کار افتادن نیروی جنسی و آسیب دیدگی ریه ها و کم شدن یا ضعیف شدن شنوائی و تحلیل رفتن جسم که به دلیل بی خوابی و کم اشتهائی شدیداً وزن کم می کردم. البته بی حوصلگی و بهمم ریختگی سریع و عصبانیت و پرخاشگری و زود رنجی هم عادی شده بود !!!

هر چه می گذشت از طرف همسرم و خانواده تحت فشار قرار گرفتم ، من این وضعیت را نمی خواستم اما چاره ای نداشتم و نمی توانستم نیاز جسمی و روانی به مواد را چگونه و به چه کسی بازگو کنم !!!
هرچه با دارو های گیاهی و شربت تریاک و کپسول های دست ساز اقدام به ترک می کردم در نهایت دوباره به مصرف اولیه راضی می شدم و هیچ نتیجه ای هم نمی گرفتم، کاملاً نا امید شده بودم و باور کرده بودم که باید با این درد بمیرم !!!
برادرم مصرف کننده بود و شنیده بودم که جائی به اسم کنگره 60 می رود و مصرف خود را بسیار کم کرده و حال و روزش بهتر شده ، توسط ایشان به کنگره 60 آمدم و طبق روال معمول مشاوره شدم و اقدام به انتخاب یک راهنما کردم و شروع به درمان تدریجی کراک کردم تا 8 ماه طول کشید که پله پله و طبق روال از میزان آن کم کردم و در نهایت در روز 2/11/1384 بود که به دستور آقای مهندس دژاکام دستور قطع مصرف داده شد و امروز بیش از دو سال ونيم است که هیچ وابستگی به مواد ندارم.
خداوند را سپاسگذارم که به من لطف کرد تا با این مکان آشنا شوم و به همه کسانی که راهی برای درمان اعتیاد پیدا نکرده اند و خواستار رهائی هستند توصیه می کنم به کنگره 60 مراجعه کنند و به صورت رایگان درمان شوند . . .


احساس ناب . . .

به روزهای روشن و به آسمان نگاه کن . . .
به این شبای تیره و به تک تک اشاره ها نگاه کن . . .
به کوه ها . . .
به دره ها . . .
به قطره ها و ذره ها . . .
به باد ها به ابر ها به خشم ها به صبرها نگاه کن . . .
خدا همیشه بین ماست . . .
خدا همین نگاه هاست . . .



یک خبر . . .
اكستازي بار ديگر در طبقه مواد مخدر خطرناك !!!

انگليس قصد دارد تا قرص‌هاي روانگردان اكستازي را بار ديگر در زمره مواد مخدر كلاس A قرار دهد !!!
اكستازي هنوز هم محبوب‌ترين مواد مخدر غير مشروع در بريتانيا است كه 5 درصد جوانان بين 16تا 24 سال اعلام كرده‌انددر سال گذشته ازاين ماده استفاده كرده‌اند !!! اين دارو در سال 2000 به دارويي درجه B تبديل شد. در آن زمان گزارشي اعلام شده بود كه اين ماده چندين هزار برابر كمتر از هروئين داراي خطر است و كمتر از 10 مورد مرگ در سال را داراست !!! كه طبق آخرين اطلاعات و آمار در مورد ارتباط رفتارها با سيستم عصبي گزارش شد تعداد مرگ‌هاي مرتبط با مصرف اكستازي هم در كنار ساير مواد مخدر قرار داده شده است !!! اگر اكستازي به عنوان يك ماده مخدر كلاس A محسوب شود حمل اين ماده مي‌تواند تا حداكثر 7 سال حبس را در پي داشته و فروش و توزيع مي‌تواند منجر به حبس ابد شود !!!
در ایران هم طی شش ماه گذشته مسمومیت های شدید و مرگ بر اثر مصرف حتی یکبار مصرف قرص های اکستازی مشاهده شده است !!!


یکی بود یکی نبود . . .


محبت را باید روی سنگ حک کرد !!!
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند . بین راه بر سرموضوعی اختلاف پیدا کردندو به مشاجره پرداختند.یکی از آنها از سر خشم،بر چهره دیگری سیلی زد !!!
دوستی که سیلی خورده بود ، سخت آزرده شد ولی بدون آن که چیزی بگوید، روی شن های بیابان نوشت:
امروز بهترین دوست من،بر چهره ام سیلی زد !!!آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.
ناگهان شخصی که سیلی خورده بود، لغزید و در برکه افتاد. نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.بعد از آن که از غرق شدن نجات یافت، بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد:
امروزبهترین دوست من جان مرا نجات داد !!!
دوستش با تعجب از او پرسید: بعد از آنکه من با سیلی تو را آزردم، تو آن جمله را روی شن های صحرا نوشتی ولی حالا این جمله را روی صخره حک می کنی ؟؟؟
دیگری لبخندی زد و گفت:
وقتی کسی ما را آزار می دهد،باید روی شن های صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش، آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یاد ها ببرد !!!


بیشتر بدانیم . . .
صورت مسأله اعتياد

هدف :
در اين مقاله بررسي مي‌شود كه درمان يا ترك اعتياد موادمخدر از نظر جسمي يا فيزيولوژي در كوتاه مدت مثلاً يك هفته و يا دوهفته امكان‌پذير نيست و روش‌هاي متداول امروزي براي ترك اعتياد كه توسط اكثر پزشكان ارجمند اجرا مي‌شود ، صحيح نمي‌باشد. زيرا هنوز درمان به‌طور كامل انجام نشده است كه با يك آزمايش صوري و قراردادي (آزمايش ادرار) بيمار را رها مي‌نمايند !!! مقدمه :
اينجانب به مدت 17 سال به‌طور مداوم معتاد به ترياك بودم و روزانه به جز كشيدن ، 5 تا 7 گرم ترياك يا شيره مي‌خوردم و بارها اقدام به ترك اعتياد به روش‌هاي گوناگون و زير نظر پزشكان عزيز نمودم كه هميشه ناموفق بوده است و چون مهندس الكترونيك و محقق بودم ، روي اعتياد خود شروع به تحقيق نمودم و به اين نتيجه رسيدم كه:
ترك اعتياد به علت اثر مواد افيوني روي ساختار جسم و تخريبي كه ايجاد مي‌كند، در كوتاه مدت امكان‌پذير نيست !!! روش‌تحقيق :
با توجه به اينكه از اولين‌باري كه در سال 63 اقدام به ترك اعتياد نموده بودم ، دوازده سال مي‌گذشت، پس از شكست‌هاي پي‌درپي و مطالعات بسيار در ترك اعتيادبا فرض اينكه سيستم‌هاي تخريب شده ضددردو سيستم‌هاي توليدكننده مواد شبه‌افيوني جسم من مجدداً بايد راه‌اندازي گردد، اقدام به كاهش مواد مصرفي خود طبق برنامه نمودم و به مدت 11 ماه موادمخدر مصرفي خود را به صورت كاهش پله‌اي و تدريجي تيپر نموده و به صفر رساندم تا به آرامي جسم من فرصت بازسازي خود را داشته باشد كه اين كار در تاريخ 15/9/76 با موفقيت به پايان رسيد ، كه اين روز در واقع احياي دوباره من است.
سپس اين تحقيق روي افراد ديگري نيز انجام پذيرفت كه نتيجه تقريباً مشابه بود . . .
.

کوتاه اما عمیق . . .

آفتاب
به گياهي مي تابد
كه كه سر از خاك بيرون آورده باشد!!!
+ نوشته شده در یک بیست وششم ابان ماه هشتاد وهفت توسط سعید منوجانی. . .
متوسط زمان دسترسی به مواد مخدر در ایران 30 تا 40 دقیقه است !!!

به گزارش حیات به نقل از دبیرخانه انجمن علمی داروسازان ایران، فریبرز فرساد گفت: سوء‌استفاده از داروها و مواد روانگردان امروزه در کشور ما به صورت یک مسئله جدی کشوری و عامل تهدید‌ کننده سلامت آحاد جامعه در آمده است، و بر اساس آمار اعلام شده در سال گذشته بیش از 80 هزار قرص اکستازی در ایران کشف شده است.
از طرف دیگر بر اساس آمارهای رسمی حدود 3 میلیون نفر معتاد در کشور وجود دارد که با در نظر گرفتن اعضا 4 نفر‌ه برای هر خانواده و به صورت نسبی می‌توان ادعا کرد که حدود 12 میلیون نفر از مردم ایران همه روزه به گونه‌ای درگیر بحران خانمان‌سوز اعتیاد هستند.
سوداگری مواد مخدر چهارمین تجارت عمده جهان محسوب می‌شود که سالانه بالغ بر 500 میلیارد دلار سودآوری دارد و متأسفانه امروزه تأثیر تبلیغات نوین و آشکار متنوع و اغواگر این دست از داروهای مخدر بر روی گروه هدف و مصرف‌کننده اصلی این مواد که محدوده سنی نوجوانان و جوانان 15 تا 30 ساله را در برمی‌گیرد‌.

۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

سلام دوستان گل منوجانی وشهرستانهای تابعه

ایا می دانید غلامحسین نظری خواننده منوجانی اویل چه ادمی بوده است

وقتی که به سن مدرسه رسید پا به عرصه تعلیم وتربیت گذاشت تا دیپلم درس خواند ولی افسوس رفقای ناباب نگذاشتند

غلامحسین پیشرفت کند ولی ناگفته نماند در دوران مدرسه غلامحسین دنبال موسقی بود وچنگ ویا همان سرود

می نواخت به خاطر این هنرش از طرف مدرسه او را به کرمان بردند ومورد تقدیر وتشکر قرار گرفت

ولی افسوس او دیگر ان غلامحسین نبود رفقای ناباب او را به خط سیاه اعتیاد برده بودند

ولی خدا چیز دیگر می خواست

نمی خواست این چوان به این زودی فراموش شود تا اینکه کلاسهای ನ Aان آ در منوجان تشکیل شد وغلامحسین باد شرکت در این کلاسها جان تازه ای گرفت ودومرتبه سلامت خود را بدست اورد وشد همون غلامحسین ودوباره راه خود را ادامه داد وبرای خود یه گروه موسقی تشکیل داد ودوباره به اوج رسید تا که هر دکه نوار فروشی می رسیدی سوال از نوار یا سیدی جدید غلامحسین را می گرفتی اری دوستان خواستن توانستن است شما هم می توانید

روتی تو ای یادم دلاله ناتاهم بی تو زندگی کنم دوستدار همه بادوهتو ن وچکون منوجون

سعید منوجانی ج

عکسهایی از باغات شهر منوجان
























۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

شعر های منوجانی

داستانی از سرا اورده ام من گوش کن از حیات پنجدری بازدید کن گه گذاری رفتنت در ان مکان خاطراتیست از بزرگان جهان

سرا بود جای عدل وحکم وانصاف به محرومان همیشه میشد انفاق به شهرت دوراندیش در منوجان زبیمش اشرار در هیجان

نوه دارد چو مهدی پر عظیمت به عقل ومعرفت ها داشت غنیمت جوانمردان با غیرت بمردند به غیر از یک کفن چیزی نبردند

الف را نتوان جای نون گذاردند بزرگان را نمیشه کم شمردند

با تشکر از شاعر خوب منوجان جناب اقای مالک جداوی وهمه دوستان وعزیزانی که این شعر ها رو می خونند برای این شاعر خوب منوجان که با سرطان دست وپنجه نرم می کند دعا کنید

با تشکر سعید

۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه

عکسهای دیدنی




















۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

اینم تقدیم به همه عاشقان
فصل گرم و راحت زیر پوست من
برای تو که با ارزش ترین جنگی
نگاه کن من به عشق تو چه لیلا وار
تن یخ بسته ی پرواز و می بوسم
طلوع کن من حرارت از تو می گیرم
ظهور کن من شهامت از تو می گیرم
تو رو می بوسم ای پاکیزه عریان
تو را پاکیزه مثل مخمل قرآن
بیا از شیشه ی سخت و بلند عشق
مثل ارابه ی نور رد بشیم با هم
نگاه کن من چه شبنم وار چه شبنم وار
به استقبال دست های خزون می رم
هراسم نیست از این سرمای ویرانگر
برای تو من عاشقانه می میرم









دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیستگر دردمند عشق بنالد غریب نیستدانند عاقلان که مجانین عشق راپروای قول ناصح و پند ادیب نیستهر کو شراب عشق نخوردیست و درد دردآنست کز حیات جهانش نصیب نیستدر مشک و عود و عنبر و امثال طیباتخوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیستصید از کمند اگر بجهد بوالعجب بودور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیستگر دوست واقفست که بر من چه می‌رودباک از جفای دشمن و جور رقیب نیستبگریست چشم دشمن من بر حدیث منفضل از غریب هست و وفا در قریب نیستز خنده گل چنان به قفا اوفتاده بازکو را خبر ز مشغله عندلیب نیستسعدی ز دست دوست شکایت کجا بریهم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست


بر سر قبر من بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود
بر سر قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سرا پا شکسته بود
بر سر قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود
بر سر قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه ای دسته بود
بر سر قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمیشد نشسته بود








سلام سلامتي مياره ، سلامتي نشاط مياره ، نشاط شادي مياره ، شادي زندگي مياره ، زندگي زن مياره ، زن بچه مياره ، بچه دردسر مياره ، دردسر بدبختي مياره ، اصلاً سلام نکن سنگين تری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يه توپ دارم قلقليه .موهاي سرم فرفريه. پيام جديد نداشتم . سرت کلاه گذاشتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترکه و لره داشتن با هم حرف مي زدن: لره: تو کجا به دنيا اومدي؟ ترکه: تو بيمارستان!! لره: آخي مريض بودي؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پلکهاي مرطوب مرا باور کن ، اين باران نيست که ميبارد ، صداي خسته ي من است که از چشمانم بيرون ميريزند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرگز براي عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهي در انتهاي خارهاي يک کاکتوس به غنچه اي مي رسي که ماه را بر لبانت مي نشاند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درود بر تمام عاشقانی که راه عشق را پیمودند و عشق را در سینه حبس کردند و حرمت آنرا نگه داشتند... درود بر تمام عاشقانی که عشق را فهمیدند و از عشق به زیباییها رسیدند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ديده از ديدار خوبان بر گرفتن مشکل است / هر که را اين نصيحت ميکند بي حوصلست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خداوند به فرشتگان عقل داد بدون شهوت , حیوانات را شهوت داد بدون عقل و انسان را شهوت داد با عقل.هر انسانی عقلش به شهوتش غلبه کند بهتر از فرشتگان است .هر انسانی شهوتش بر عقلش غلبه کند بدتر از حیوانات است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خون که قرمزه رنگ عشقه / اما اشک که بيرنگه درد عشقه____________ _____ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنگاه کساني که پرواز را نمي فهمند :
هر چه بيشتر اوج بگيري ، کوچکتر خواهي شد .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲ اس ام اس از mady
یارو از طبقه ی صدم ساختمون میپره پایین میرسه به طبقه ی پنجاهم میگه آخیش تا این جا که به خیر گذشت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه همه ي گلهاي خوشبوي دنيا رو هم بريزم به پات بازم فرقي نداره چون پات خيلي بو ميده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز اول شوخي شوخي جدي شد شوخي ترين جدي عمرم دوست داشتن تو بود و جدي ترين شوخي عمرم از دست دادن تو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستي شايد عشقست که ميسازدو ميسوزد و شايد ترانه ايست که هر دم آوايش در دل جاريست ليکن هر جه هست زيباست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غضفر كلاس رقص ميزاره ورشكست میرن تحقيق ميكنن ميبينن سر كلاس شاباش ميداده...!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دبير فارسي بودم نامت را اولين غزل از صفحه کتابها مي نهادم اگر دبير جبر بودم عشق مجهول تو را بر قلب معلوم خودم بخش ميکردم تا معادله محبت پديد آيد اگر دبير هندسه بودم ثابت مي کردم که شعاع نگاهت چگونه از مرکز قلبم گذشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر وقت پيشم نيستي دلم برات تنگ مي شه... هر وقت هم که پيشم هستي دلم برات تنگ مي شه... اي مردشورتو ببرن که بود و نبودت يکيه!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما عاشق فهم و ادب و معرفتیم / ما خا قدوم هر چه زیبا صفتیم
از زشتی کردار دگر خسته شدیم / محتاج دو پیمانه می معرفتیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوختم باران بزن شايد تو خاموشم کني / شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني
آه باران من سراپاي وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم کني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خبر آمد خبري در راه است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پروردگارابه من بياموز دوست بدارم کساني راکه دوستم ندارند ..عشق بورزم به کساني که عاشقم نيستند...بگريم براي کساني که هرگز غمم را نخوردند...به من بياموز لبخند بزنم به کساني که هرگز تبسمي به صورتم ننواختند... محبت کنم به کساني که محبتي درحقم نکردند...........
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غضنفرميره کتابخونه کتابشو پس بده. کتابدار ازش مي‌پرسه کتاب چطور بود؟ ميگه : شخصيت زياد داشت ولي داستان و محتوا نداشت! کتابدار ميگه: اهه، دفتر تلفن من دست تو چيکار مي‌کنه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگه ديدی تو آسمون هيچ ستاره ای نيست ناراحت نشو خودم حاضرم تا صبح برات چشمک بزنم تا بشم تک ستاره ی دلت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به غضنفر ميگن مياي بريم هفته دفاع مقدس؟
ميگه نه شما برين من برا چهلمش ميام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يه روز يه ترك رو به جرم دزدي مي برن دادگاه .قاضي مي گه خجالت بكش اين دفه چهارمه كه مياي دادگاه .تركه به قاضي مي گه تو خجالت بكش كه هر روز اينجا يي
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بحررنج است اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام جمعه اردبيل :اين لطف خدا بود که آمريکادر بازيهاي آسيايي حتي يک مدال هم نياورد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جدیدترین مصوبه ی مجلس
براي كاهش قيمت تخم مرغ به خروس ها وام ازدواج مي دهد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه غريبانه ميگريست آن شب بي تو تکه ابري که سکوت وجودم رو فهميد و
چه غريبانه خنديدم آن روز که بي تو مرگم را فهميد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلم را هيچکس باور نداشت / هيچکس کاري به کار من نداشت
بنويسيد بعد مرگم روي سنگ / با خطوطي نرم و زيبا و قشنگ
او که خوابيده است در اين گور سرد / بودنش را هيچکس باور نکرد


شب ميلاد تو اي يار مرا
شب غمگيني بود
خانه با ياد تو از گل لبريز
همه جا پرتو لرزنده شمع
دوستانت همه شاد
عاشقانت همه جمع
ليك در جمع غزيزان تو نبودي افسوس
همه با ياد تو در طيف سرور
خانه در گل مستور
همه جا لمعه ي نور
ياد شيرين تو در موج نشاط
عكس زيباي تو در جام بلور
ليك در جمع عزيزان تو نبودي افسوس
همه با ياد تو خندان بودند و من ((خانه به طوفان داده))
در ميان همه گريان بودم
شمع همراه دل من مي سوخت
و كسي آگه از اين راز نبود
چه كنم بي تو ،درِ شادي ها
بر دلم باز نبود
شمع هم گريان بود
ليكن اي معني عشق
اشك دلداده كجا
گريه شمع كجا

من كجا با دل تنگ
شادي جمع كجا
چه شب تلخي بود
شب تنهايي من
من كه در بستر غمها بودم
من كه از اشك غريبانه چو دريا بودم
تو نداني كه چه تنها بودم
كاش ميدانستي شب ميلاد عزيزت اي يار
من به اندازه چشم همه مردم شهر
گريه كردم در خويش
گريه ام بدرقه راهت باد
شب ميلاد تو((من بودم و اشك))
من كه از اشك غريبانه چو دريا بودم
آه اي معني عشق
تو نداني كه چه تنها بودم

۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

شعر

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را افرید



اگر بار گران بودیم و رفتیم اگر نامهربان بودیم و رفتیم


گرچه این دنیا ندارد اعتباری این را نوشتم تا بماند یادگاری



سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل



روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود



بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم



چقدرعجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه تا فرياد نکشي کسي به طرفت برنمي گرده تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد و تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه



هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگزبه اونخواهي رسيد



زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم



با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم





زندگي همچون کلافي پيچ در پيچ است که اولش پيچ است وآخرش هيچ است



عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد



بنام انکه اشک راآفريد تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش کند



هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند



دوست دارم زير بارون گريه کنم مي دوني چرا؟ چون کسي اشکهامو نمي بينه حتي تو عزيزم



اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود



سکوت تنها دوستي است که هرگز خيانت نمي کند



عشق دو دستي تقديم نمي شود پس براي انکه به دستش بياري کوشش کن



هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هرگز نمي گيرد کسي در قلب من جاي تو را



عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند



شمع سوزان توام اينگونه خامو شم نکن در کنارت نيستم اما فراموشم نکن







اگر در خواب مي ديدم غم روز جدايي را به دل هرگز نمي دادم خيال اشنايي را



يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش


نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم


پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست



هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم



هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده



روزي تمام احساسات آدمي گرد هم جمع مي شن و غايم موشک بازي ميکنن ديوانگي چشمميذاره همه مي رن غايم ميشن تنبلي اون نزديکا غايم ميشه حسادت ميره اون ور غايم ميشه عشق مي ره پشت يه گل رز ديوانگي همه رو پيدا مي کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو ميده و به ديوانگي ميگه که رفت پشت گل رز عشق نمياد بيرون ديوانگي هرچي صدا مي زنه عشق بيا بيرون ديوانگي هم يه خنجر ور ميداره همينطور رز رو با خنجرش مي زنه تا عشق پيدا بشه يک دفعه عشق ميگه آخ چشمو کور کردی ديوانگي اشک مي ريزه به دست و پاي عشق بهش مي گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاري بگي من انجام ميدم عشق فقط يک چيز از اون می خواد بهش مي گه با من هم درد شو از اون وقت به بعد ديوانگي هم درد عشق کور شد و بس




اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم



اگه يكي رو ديدي وقتي داري رد ميشي بر مي گرده ونگات مي كنه بدون براش مهمي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري ميرفتي بر مي گردو با عجله مياد به سمتت بدون براش عزيزي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي بر مي گردو نگات مي كنه بدون واسش قشنگي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه مي كني مياد با هات اشك مي ريزه بدون دوستت داره


دروغ و خيانت رو هك كن__ از انسانيت كپي بگير و سند توآ ل كن__ با صداقت و وفا و معرفت چت كن__ از زيباترين خاطره زندگي وب بگير__تو پروفايل قلبت يه قلبه تير خورده بذار و بگو عاشق عشق هستي__و عاشق عشق باشين_در مسنجر قلبت عشق رو اد كن __وبه احساسات زيبايي پي ام بده__غم رو ديلت كن__و واژه بدي رو رينيم كن__براي غرورت آف بزار و بگو بشينه آخه (دنيا دو روزه)



واسه شكستن يه دل فقط يه لحظه وقت مي خواد.اما واسه اينكه از دلش در بياريشايد هيچ وقت فرصت نداشته باشي... ميشه مثل يه قطره اشك بعضي ها رو از چشمت بندازي ، ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشك وبگيري كه با رفتن بعضي ها از چشمت جاري ميشه


زندگي گل سرخي است كه گلبرگهايش خيالي و خارهايش واقعي است .



سادگي را دوست دارم چون با صداقت است هيچ دروغي درآن راه نداردمانندکودکي است که با چشمان معصوم اش به همه نگاه ميکند وبا معصوميت اش هزاران حرف به دنيا ميزند

زندگي کتابي است پرماجرا ، هيچگاه آنرا به خاطر يک ورقش دور مينداز



بخشندگي را از گل بياموز، زيرا حتي ته كفشي كه لگدمالش مي‌كند را هم خوش بو مي‌كند


وقتي که ديگر نبود من به بودنش نيازمند شدم وقتي که ديگر رفت به انتظار آمدنش نشستم وقتي ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد من اورا دوست داشتم وقتي اوتمام شد من اغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگي کردن مثل تنها مردن





عشق نمي پرسه اهل کجايي ، فقط ميگه تو قلب من زندگي مي کني . عشق نمي پرسه چرا دور هستي فقط ميگه هميشه با من هستي . عشق نمي پرسه که دوستم داري فقط ميگه : دوستت دارم

درشهرعشق قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم که براش دعاکنم واي چي ميديدم باورم نميشه اون قلبه همون کسيه که چندساله پيش دله منو شکسته بود


سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! در همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن به ديگري خود را بشکند !!

عشق تنها براي يک بار مي ايد و براي تمام عمرش مي ايد عشق همان بود که به تو ورزيدم حقيقتا همان يک بار حقيقتا همان يک بار و از بس بدان اويختم تا هميشه همه ي زندگي ام با ان بيش خواهد رفت بس تا هميشه عا شقت مي مانم



اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشه و اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن تا شادي نااميد نشه اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم هیچ گاه برای امدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من

از کسی که دوستش داری ساده دست نکش. شايد ديگه هيچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن .چون شايد هيچ وقت ،هيچ کس تو رو مثل اون دوست نداشته باشد

روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...



هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند



اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود



بچه بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي همين 10 تا بود از بابا بستني که مي خوا ستم10 مي خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلا صه ته دنيا همين 10 تا بود و اين 10 تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم که دنيا چقدره نهايت دوست داشتن چندتاست ده تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟ به اندازه همون ده تاي بچگي



انقدر از زندگاني دلگير و دلسردم که روزي اگر بميرم مر گ خود را جشن مي گيرم



زندگي شهد گلي است که زنبور زمانه مي مکدش انچه مي ماند عسل خاطره ها ست



هميشه کسي رو انتخاب کن که اونقدر قلبش بزرگ باشه که نخواهي براي اينکه تو قلبش جا بگيري خودت رو کوچک نکني



به چشمانت بياموز ؛که هرکس ارزش ديدن نداردبه دستانت بياموز ،که هرگل ارزش چيدن نداردبه قلبت بياموز که هر کس کنج آن جايي ندارد



اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم



زندگی چیست؟ زندگی مانند اتوبوس شلوغی است که جایی برای نشستن نیست و وقتی خلوت میشود و می خواهی بشینی راننده داد می زند پیاده شوید اخر خط است



در غرور اشک من همیشه یاد تو بود در سکوت سینه فریاد تو بود



چشم وقتی زیباست پرازاشک باشد اشک وقتی زیباست برای عشق باشد عشق وقتی زیباست برای توباشد تووقتی زیبا هستی که برای من باشی و ما هنگامی زیبا هستیم که برای هم باشیم



در این دنیا نکردم من کناهی فقط کردم به چشمانت نگاهی اگر باشد نگاه من گناهی مجازتم کن هر طور که خواهی



زندگی دو روز است یه روز با تو یه روز برعلیه تو ان روز که با توست مغرور نشو ان روزکه برعلیه توست نا امید نشو



می گن قسمت ٬ گفتم نه خواستن ٬ می گن قسمت نباشه خواستن بی ارزشه٬گفتم خب نمی خوام تا قسمت بی ارزش بشه اما...قسمت لعنتی!من خواستم که نخواهم اما نشد و خواستم ٬ ولی قسمت نخواست ومن ازقسمت شکست خوردم وقسمت با ارزش شد و من..



به من ميگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگويي بمير مي ميرم . . . . . . . باورم نمي شد . . . . فقط براي يک امتحان ساده به او گفتم بمير . . . ! سالهاست که در تنهايي پژمرده ام کاش امتحانش نمي کردم



آغوش پارکينگي است که جريمه ندارد !!! بوسه تصادفي است که خسارت ندارد !!! . . . . . چيه دنبالم راه افتادي !؟



دختره از پسره پرسيد من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داري؟گفت نوچ؟گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هيچي نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم می میرم



می رسد روزي كه بي من روزها رو سر كني مي رسد روزي كه مرگ رو باور كني مي رسد كه تنها در كنار قبر من شعر هاي كهنه ام رامو به مو از بر كني







اگه فکر میکنی که رفتنت باعث شکستنم میشه ؛ اگه فکرمیکنی که بعد ازرفتنت اشک میریزم ؛ اگه فکرمیکنی که بانبودنت لحظه هام خالی میشن؛ اگه فکرمیکنی که هرلحظه دلم برات تنگ میشه؛ اگه فکرمیگنی که بی تومیمیرم؛ درست فکرمیکنی تو که میدونی نبودنت رو تاب نمیارم پس بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون



می بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی...بخاطر تمام خنده هایی که به صورتم نشاندی نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی...بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی...نمی بخشمت بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی...بخاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی...و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی



عشق از دوستی پرسید : تفاوت من وتو در چیه ؟ دوستی گفت : من دیگران را باسلامی آشنا می کنم و تو با نگاهی . من آنها را با دروغ جدا می کنم و تو با مرگ



هيچ وقت دل به كسي نبند چون اين دنيا اونقدر كوچيكه كه توش دوتا دل كنار هم جا نميشه... ولي اگه دل بستيد هيچ وقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اوقدر بزرگه كه پيداش نمي كني



وقتي کوچيک بوديم دلمون بزرگ بود ولي حالا که بزرگ شديم بيشتر دلتنگيم ............کاش کوچيک مي مونديم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شديم و فرياد هم که مي زنيم باز کسي حرفمون رو نميفهمه



هميشه فکر کن تو يه دنياي شيشه اي زندگي ميکني. پس سعي کن به طرفه کسي سنگ پرتاب نکني چون اولين چيزي که ميشکنه دنياي خودته



سيب سرخي رابه من بخشيد و رفت ، عاقبت برعشق من خنديد ورفت ، اشك درچشمان سردم حلقه زد ، بي مروت گريه ام راديد و رفت



خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه ... خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني ... خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ... خيلي سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي ... خيلي سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني ، بعد بفهمي دوست نداره ... خيلي سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي ، اما اون بگه : ديگه نمي خوامت



جيرجيرك به خرس گفت: دوست دارم، خرس ميگه: الان وقت خواب زمستانيمونه، بعد صحبت مي‌كنيم. خرس رفت خوابيد ولي نمي‌دونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه



هر وقت خواستي بدوني کسي دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببيني اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشيد بدون برات ميميره . اگه سرشو انداخت پايين و يه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو ميميره و اگر هم خنديد بدون اصلا دوست نداره



معرفت را باید از سیگار یاد بگیرید , با اینکه که میدونه بعد از اینکه تموم شد زیر پا لهش می کنی ولی بازم تا آخرش به پات می سوزه



سنگ قبر من بنويسـيد خسته بود اهــل زمين نبود نـمازش شــكســته بود بر سنگ قبر من بنويسيد شيشه بود تـنها از اين نظر كه سـراپا شـكســته بود بر سنگ قبر من بنويســـــــيد پاك بود چشمان او كه دائما از اشك شسـته بود بر سنگ قبر من بنويســيد اين درخت عمري براي هر تبر و تيشه، دســــته بود بر سنگ قبر من بنويســــــيد كل عمر پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود


گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستش

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

داستان پیر چنگی در محمد نوازندهدرمحمد نوازنده : داستان پیر چنگی (1)



موسیقی منوجان با نام درمحمد نوازنده و نام درمحمد با نام چنگ عجین شده اند.شاید پیش از آنکه درمحمد ردای سفر بپوشد و در رکاب پدر و همراهی و همدلی برادرش گلمحمد از بلوچستان ، سرزمین مادری خویش ، جلای وطن کند ، رودبار و طبعا منوجان هنوز هویت موسیقایی خویش بازنیافته بودند.درمحمد و خانواده اش در رودبار رحل اقامت گزیدند . پدر ، نگران و عاشق ، دل در گرو آینده ی پسر داشت وقتی از او می خواست نواختن سرود(2) – چنگ – را فرا بگیرد.اما درمحمد جوان در نوازندگی خام و بی تجربه و چه بسا بی علاقه می نمود.پدر در اندیشه حفظ میراث هنری اش به هر حیلتی توسل می جست اما دریغ که از درمحمد جز ناپختگی و ناسازی هیچش حاصل نمی شد و سرانجام نومید و درمانده نذر کرد تا درمحمد را به پای بوس امام زاده « لعل شهباز»(3) در پاکستان ببرد. راهی سنگلاخ و دراز و جانفرسا اما مسیری دیرآشنا به سوی سرزمین مادری اش یعنی بلوچستان.آهنگ بازگشت. و طرفه که این آخرین حربه به مقصود رسید و درمحمد یکدل نه که صد دل عاشق سرود به نوازندگی دل باخت.بعدها از خود درمحمد نقل می کنند که «فکر بردن من به بارگاه حضرت لعل شهباز و دخیل بستنم به ضریح مبارک ، از طریق خوابی بر پدرم الهام شده بود.»سرانجام این سفر دور و دراز به بار نشست و درمحمد به تدریج مثل پدر سرود را عاشقانه در آغوش می گرفت و با هدایت او می نواخت.

بلوچ ها تعلق بسیار به موسیقی دارند.آنان عمیقترین آلام و دلپذیرترین افسانه های عاشقانه و حماسی خویش را به زبان موسیقی بیان می کنند.وقتی کلام از بیان احساسات و عواطف باز می ماند، بلوچ به موسیقی پناه می برد و ناگفتنی هایش را به گفت موسیقی می سراید و بالطبع این خصلت به درمحمد و پدر و برارش هم سرایت کرده بود.بعد از پدر ، درمحمد نوازندگی چنگ را به شکلی حرفه ای تر و با شیوه هایی جدیدتر و عامه پسندتر دنبال کرد.گلمحمد ، برار کوچکترش هم هنرمندانه با تنبکش او را همراهی می کرد و چه بسا همراهی و همدلی او نوای چنگ را دلنشین تر و دلچسب تر می نمود.آنها برای یافتن گنج درونی و افسانه شخصی خویش از رودبار هم کوچ کردند و اینبار منوجان را به عنوان سرزمین جدید خود برگزیدند.منوجان اگر چه تا آن هنگام جز ساز سرنا ، که ساز غالب خطه ی جنوب بود ، هویت موسیقایی دیگری نداشت اما بعضی شاخص ها این دیار را از بقیه مناطق متمایز می ساخت.این سرزمین به خاطر موقعیت خاص جغرافیایی اش و قرار گرفتن در مسیر سه استان کرمان ، سیستان و بلوچستان و هرمزگان ، از سه فرهنگ و گویش تقریبا متفاوت تاثیرات عمیقی می گرفت.این ویژگی کار درمحمد جوان را در نوازندگی و لحاظ کردن علایق و سلایق این طیف دشوارتر می نمود.اما درمحمد کسی نبود که تسلیم شود و کارش را اگر چه در آغاز با همان ملودی های بلوچی شروع کرد ولی کم کم ابتکار عمل را بدست گرفت و خودش را با فرهنگ و شرایط جدید وفق داد.طوری که گاه اشعار و لیکوهای(4) بلوچی اش را با گویش منوجان تلفیق می کرد و گاه حتی به گویش اصیل منوجانی و رودباری شعر می سرود.به همین دلیل موسیقی امروز منوجان آمیزه ای از نغمات گوناگون است که عموما با خلاقیت های بی بدیل درمحمد در طی نزدیک به شش دهه فعالیت مستمر و پیوسته به بار نشسته است.در آثار به جای مانده از او می توان احساسات عمیق ملت بلوچ را در کنار ریتم های متنوع و شاد بندری و جنوبی پیدا کرد.بعد از ورود گرامافون و ضبط صوت به خانه ها کافی بود که درمحمد تنها یک بار رنگ های فارسی را بشنود تا به همین سادگی آن را بنوازد : موسیقی شاد و فرحبخش «بابا کرم» ، «با دلم بازی مکن» و «بلال بلال» از این دست هستند.برخی از اشعار و ملودی هایی که او می ساخت چنان منحصر به فرد و استثنایی بودند که فقط پنجه ی طلایی او می توانست با چیره دستی از عهده نواختن و ادای آنها برآید .رقص متین و سماع گونه ی «رحمانی» فقط در منوجان به این نام خوانده می شود و نوای خاص «گردشی » یا ملودی « ستاره صبح» او و انتخاب زمان خاص نواختن آن ، از جمله ابتکارات بی نظیر او هستند.او که نه سواد خواندن و نوشتن داشت و نه از نت و ردیف و دستگاه موسیقی چیزی می دانست ، به زیبایی شعر می سرود و آهنگ می ساخت. بدون آنکه از شعر نیما و مولانا چیزی بداند ، برای هم آوایی با کسی که این اشعار را دکلمه می کرد یک ریتم زیبای محلی انتخاب می نمود و می نواخت. و این از امتیازات خدادادی درمحمد بود که خیلی راحت می توانست خودش را با حال و هوا و فضایی که در آن می زیست ، وفق بدهد. چه بزم هایی را که با عاشقانه های «مروکی مروکلار»،«گود گوجگون» ، «شوپای دهنو» و «شینک بلال» یا حماسی های«دادشاه» «عبدالحسین»،«جلال خان» «شیمرود و هانی» و یا «شاهنامه ی خرم و زیبا» و «زهیروک های آتشین و پر سوز و گداز»(4) می آراست.بعد از رشد فن آوری های صوتی و الکترونیکی ،کاست ها ی زیادی از کارهای درمحمد تولید و تکثیر می شد و از مهمترین و با کیفیت ترین آنها مجموعه ای ارزشمند در آرشیو صدا و سیمای هرمزگان موجود است که بالغ بر 35 سال پیش در فضایی حرفه ای تهیه و ضبط شده اند و هنوز هم گاهی مرکز خلیج فارس قطعاتی از آنها را پخش می نماید.اینچنین درمحمد هویت جدیدی از موسیقی منوجان خلق کرد و حتی فراتر از مرزهای منوجان گسترش داد و سالهای سال هم در اعتلای آن کوشید تا امروز «غلامحسین نظری» ، چنگ نواز جوان و خوش قریحه منوجان به سادگی و راحتی میراث دار چند دهه فعالیت هنری او ، پدر و برادرش باشد.اما دریغ که سال های اخیر را این استاد و هنرمند در فلاکت و فقر سپری کرد بی آنکه حتی کسی حالی از او بپرسد و متاسفانه در همان شرایط هم در گمنامی و غریبی درگذشت.در حالی که هنوز خیلی ها از قبل کاست های استاد ارتزاق می کنند و از تکثیر سی-دی های او بهره می برند.جالب است بدانید محبوبیت درمحمد از مرزهای ایران هم فراتر رفته و در کشور امارات نوار فروشی هایی هستند که کارهای وی را تکثیر و توزیع می کنند. و نکته قابل تامل درباره ی استاد درمحمد نوازنده آن است که با وجود ناتوانی در نواختن چنگ ، تا پایان عمر راضی نشد سرودش را به معرض فروش بگذارد و اگر هم گذاشت چنان قیمت گزافی پیشنهاد می کرد که کسی قادر به خریدنش نباشد. اما خانواده ی مستمند او بعد از وفاتش برای تامین هزینه های جاری کفن و دفن چنگ جواهر نشان او را به سمنی بس ارزان فروختند.کسی چه می داند شاید حقیقت است این که قدر زر زرگر شناسد ، قدر گوهر گوهری!

۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

معرفی شهرستان منو جان


معرفی شهرستان منوجان
قافله های جاده ی ابریشم در مسیر خود از چین و ختا و پس از راه نوردی طولانی ، به کرمان می رسیدند و از آن پس ، اگر اراده می کردند ، شبهای پر ستاره ی کویر را ، که در آن هر ستاره ای چون الماسی می درخشید، در انشعاب جنوبی این جاده ، به طرف بندر هرمز و دریای نیلگون خلیج فارس طی می نمودند.کاروان های راه ابریشم تا رسیدن به دریا و دل سپردن به بیکرانگی نیلگون خلیج ، چند شب ، و هر شب جایی بیتوته می کردند و طبعا هر شامگاهی خود را در برابر مردم نوازی قومی و هر شبانگاهی بر در ارباب معرفت فرهنگی و قبیله ای می یافتند.چنان که سیاح نامدار ایتالیایی "مارکو پولو" در یکی از سفرهای خویش که از مسیر فرعی جاده ی ابریشم و از بم آهنگ هرمز نموده بود ، بخشی از توصیف های بی بدیل خویش را به سرزمین "کامادی" اختصاص می دهد ، آنجا که به قول او مردم آن را "رودبار" می نامیدند و دیاری بود سرسبز و معمور با مردمی خونگرم و پرتلاش و افسانه هایی که خود را از بقایای عهد دقیانوس می نامیدند ، اگر چه امروز هم با کشف آثار باستانی "کنار صندل" این ادعا پر بیراه نمی نماید. و منوجان در میان بلوک هفت گانه ی رودبارزمین به عنوان یکی از سرزمین های آباد و زیبای مسیر فرعی جاده ی ابریشم ، حکایت های بسیاری برای نقل کردن دارد.این "نگین سبز" رودبارزمین که زیبایی و سرسبزی اش مورد توجه رهگذران و سیاحان بی شماری بوده است که برای رسیدن به دریای خلیج فارس و اقیانوس هند ، همه ی سختی های صحراها ، کوه ها، دره ها و بیابان ها را بر تن خود مالیده اند تا از این پس با طیب خاطر دل بر مهربانی و میزبانی مردمش خوش دارند و آسوده دمی را در این آبادی بیاسایند.
این سرزمین از ديرباز تا امروز دياری آباد و معمور بوده است و سابقه ای بس طولانی دارد ، و وجود قلعه قدیمی در شهر منوجان ، از جمله شواهد این ادعاست ، به طوری که قدمت آن را به قبل از اسلام منسوب می نمايند. تا کنون از طرف کارشناسان مربوطه ، درباره ی قدمت این قلعه ، بررسی جامع وباستان شناسانه ای صورت نگرفته است ،اما بر اساس اسناد و شواهد بدست آمده، سابقه تاريخی اين شهرستان به ادوار پيش از تاريخ می رسد . به نظر می رسد در دوره های تاريخی آغاز اسلام ،منوجان دارای موقعيت مهمی بوده است . این سرزمین بر سر راههای کاروان رو و تجاری که از دريا به شرق و شمال شرق و کرمان و بالعکس در تردد بوده اند ، قرار داشته است. در دوره ساسانی تا اوايل قرون ميانی اسلامی ،منوجان و قلعه مستحکم آن دارای موقعيت بسزايی بوده اند. از منوجان در متون و اسناد قديمی نام برده شده است و آنرا به نامهايی چون منوجان و مينوجان و منوقان ثبت و ضبط کرده اند که ، در مورد هر کدام داستانها و دلایل متعددی وجود دارد بسياری از جغرافی نويسان ايرانی و عرب در سفرنامه ها و کتب خود از اين شهر با نامهای منوجان ، منوقان ، مينوجان و مينوجهان نام برده اند وهمانگونه که از ظاهر این اسامی بر می آید ، جملگی از یک مصدر و خانواده یعنی "مینوجهان" به مفهوم "بهشت روی زمین " مشتق شده اند.این ویژگی ، یعنی خوشی و دلچسبی آب و هوای منوجان ، در ماههای پایانی و سرد ، خصوصا اسفند ماه و پس از آن ، فروردین ماه ، به خوبی قابل توجه است. "استرنج" در کتاب خود می نويسد : "عبدالله بن احمد مقدسی" ، سیاح و جغرافی نويس عرب قرن چهارم هجری ، در کتاب "احسن التفاسیم فی معرفه الاقالیم" منوجان را دیاری آباد معرفی کرده که مردم شهرهای دیگر برای سیاحت به آنجا می روند و وی در خصوص اوضاع بسیار خوب بازرگانی و تجاری منوجان می نویسد :"منوقان خود، در دو سوی دره ی خشک کلان جای دارد که یکی گویین و دیگری زامان نام دارد و در میان آن دو دژ جامعی همانند هست."(ج 2 ص 689).این قلعه که مقدسی به آن اشاره می کند ، همان است که هنوز پابرجاست.ودرباره منوقان ( منوجان ) می گويد ، که "بصره کرمان" است . مقصود او از اين وصف ، بيان اهميت تجاری آن شهر است . قلعه تاريخی منوجان بواسطه موقعيت خاص آن هميشه مورد توجه حکام و پادشاهان بوده است … موقعیت جغرافیاییمنوجان يکی از شهرستانهای استان کرمان است که در 430 کيلومتری جنوب غربی استان و در دشتی گرم و مرطوب و نسبتا وسيع واقع شده است. این شهرستان در طول جغرافیایی 30/75 درجه ی شرقی و عرض جغرافیایی 24/17 درجه ی شمالی و ارتفاع 342 متر از سطح دریا و با بیشینه و کمینه ی دمایی بین 50 و 3- درجه ی سانتیگراد واقع شده است. اين شهرستان با وسعتي بالغ بر هفت هزار کيلومتر مربع از جنوب و غرب با شهرستان رودان در استان هرمزگان ، از شمال با شهرستان کهنوج و شرق با شهرستان قلعه گنج همسايه می باشد.اطراف اين منطقه را کوههای زندان در جنوب مولائی در شمال و داسپيد کازرون در غر ب فرا گرفته اند. شهرستان منوجان دارای دو بخش مرکزی و آسمينون بوده وجمعيت اين شهرستان بیش از 75000 نفر مي باشد که حدود 90 درصد آنان به شغل کشاورزی مشغول هستند. اين شهرستان دارای آب و هوای مرطوب است باغهای مرکبات و نخلستانهای خرما به طور يکپارچه سراسر آنرا پوشانده اند و علاوه بر آن محصولات ديگری مثل گندم ، جو ، خرما ، کنجد ، سيب زمينی و سایر محصولات صیفی در آن کشت مي گردد. سطح زير کشت محصولات باغی به حدود 7500 هکتار و زراعی هم به 6550 هکتار بالغ می شود که ، در صورت مساعد بودن شرایط آب و هوایی و اقلیمی و در سالهای پر باران این سطح زیر کشت به قريب 15000 هکتار نیز می رسد. البته هم اينک بر اثر خشکسالی خسارات جبران ناپذيری به کشاورزی منطقه وارد شده است و متاسفانه از این طریق خسارات جبران ناپذیری به کشاورزی و اقتصاد عموما کشاورز محور منطقه وارد شده است.در بخش صنعت و معدن ، تنها معدن منوجان ، معدن سنگ کروم آسمينون است که در سال 1332 کشف و در سال 1346 شروع به فعاليت نموده است. این معدن در حال حاضر با 1400 کارگر و کارشناس فعال می باشد. همچنين پالايشگاه فروآلياژهای آبادان که سنگ کروم را به فرومنگنز و فروکروم تبديل ميکند در کنار این معدن به فعالیت مشغول است.جاذبه های گردشگریاز جاذبه های گردشگری اين شهرستان ميتوان به قلعه تاريخی منوجان که در مرکز شهرستان واقع شده است و قدمت آن به دوران "تيموريان" مي رسد نام برد .قلعه تاريخی منوجان بواسطه موقعيت خاص آن هميشه مورد توجه حکام و پادشاهان بوده است.این قلعه، بنا به روایتی،در دوره ی حکومت سلاجقه بر کرمان که، يکی از ادوار باشکوه و رونق محسوب مي گردد، جايگاه مهمی داشته است از حمله "غز ها" در حکومت "آل مظفر" اين دژ تسخير ناپذِير به مدت 3 ماه در محاصره" شاه شجاع "بوده است. از بعضی آثار معماری یافت شده در قلعه نظير سفال های موجود، چنين استنباط مي شود که از اوايل اسلام تا قرون هفتم و هشتم هجری اين قلعه مسکونی بوده و زندگی در آن ادامه داشته است . از ديگر مکانهای ديدنی و سياحتی شهرستان باغ روضه ارم است که در فاصله 12 کيلومتری جنوب شهر منوجان و هم مرز با استان هرمزگان واقع شده و پوشيده از درختان تنومند انبه و جم و نخلهای خرما مي باشد. همچنين بقاء متبرکی مانند شاه اشرف و بی بی طيبه(خواهر امام رضا ع) ، امام زاده حضرت عباس(ع) و امام زاده شاه سلطان سیف الدین (ع) که قدمتشان به چند صد سال قبل بر مي گردد، از جمله زيارتهای موجود در شهرستان منوجان هستند که در متون تاريخی از آنها نام برده شده در سالهای اخير مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته اند .با تشکر سعید منوجانی

چند عکس از سفر احمدی نژاد به منوجان




گزارش تصویری از سفر احمدی نژاد به شهرستان منو جان

۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

دولت اباد جیرفت


دوستان گل من اگه دوست داشتی به جیرفت ودهستان دولت اباد سفر کنید دولت اباد از شهر منوجان 195 کیلومتر فاصله دارد

شما می تونید از گلخانه های دولت اباد دیدن کنید
نزديك به 8 هزار هكتار از مزارع گندم منطقه جيرفت و كهنوج ومنوجان عليه آفت سن سمپاشي شده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاري كشاورزي ايران، منصور شريف، مدير حفظ نباتات سازمان جهادكشاورزي منطقه جيرفت و كهنوج ضمن اعلام اين خبر گفت: در سال زراعي جاري حدود 40 هزار هكتار از اراضي منطقه به كشت گندم اختصاص يافته كه با فعاليت شبكه هاي رديابي و مراقبت عمليات مبارزه و با بكارگيري دو فروند هواپيما، 5 هزار و 773 هكتار بصورت هوايي و يك هزار و 846 هكتار با مشاركت زارعين بصورت زميني سمپاشي شده است.وي در خصوص رديابي بيماري آتشك گلابي گفت: اين بيماري در منطقه جيرفت و كهنوج قرنطينه بوده و براي اطمينان از عدم وجود بيماري كليه باغات سردسيري منطقه مورد بازديد قرار گرفته و خوشبختانه تاكنون هيچ مورد آلوده اي گزارش نشده است. مدير حفظ نباتات منطقه جيرفت و كهنوج در ادامه تصريح كرد: متاسفانه نوعي آفت مرسوم به شپشك نرم تن قهوه اي مركبات كه تاكنون به برخي گياهان زينتي، نخل و محصولات گلخانه اي خسارت زده است شناسايي و گزارش شده است.همچنين براي رديابي آفت مگس زيتون نيز كليه باغات زيتون در سطح منطقه تله گذاري شده و تاكنون نيز مورد آلوده اي مشاهده نشده است. منصور شريف در پايان مبارزه با علف هاي هرز را از ديگر اقدامات اين مديريت عنوان كرد و افزود: براساس پيش بيني هاي انجام شده در سال زراعي جاري سطح زيركشت ذرت 12 هزار هكتار است و تاكنون در سطحي بالغ بر 4 هزار و 500 هكتار مبارزه با علفهاي هرز صورت گرفته است.

۱۳۸۷ تیر ۲۲, شنبه

حرفایی در باره منوجان

راستي از زهكلوت تا شهر لاپاز پايتخت بوليوي چقدر راه است؟ به نظر شما آن دخترك واكسي در آن پايتخت شلوغ روزي چقدر درآمد دارد؟ و به نظر شما پدر دختران بي عروسك زهكلوتي آيا در هجوم خشكسالي و فقر به اندازه همان دخترك واكسي بوليویايي درآمد دارند؟
رئيس جمهور محترم، آقاي احمدي نژاد! اينكه شما دلتان مي خواسته يك ساعت آن دخترك فقير را در آغوش بگيريد و گريه كنيد نشان از نوعدوستي شما دارد و قابل تقدير است، اما اي كاش فرصت مي كرديد يك ساعت كه نه، يك دقيقه با بچه هاي ما هم گريه مي كرديد. بچه هايي كه زير كپرهاي قلعه گنج نيش عقرب در بدن نازكشان فرو مي رود و قبل از رسيدن به اولين درمانگاه، كبود و نابود مي شوند. بچه هايي كه بهترين غذايشان آن طور كه من از نزديك ديدم يك قاشق رب گوجه است كه در ظرفي آب گرم مي ريزند و ناني اگر باشد در آن تريت مي كنند و سر بر بالين خشك مي گذارند تا فردا با پاي برهنه به مدرسه بروند و چون كيسه آرد كميته امدادشان ته كشيد و از نان خبري نيست بالاجبار بگويند «بابا آب داد»
رئيس جمهور محترم! يك فيلمساز درد آشناي كرماني از گرسنگي و بيماري هاي ناشي از سوء تغذيه بچه هاي جنوب استان كرمان مستندي ساخته است كه دردمندانه ديدن دارد. ديروز هم خبرگزاري مهر خبر داد كه بسياري از بچه هاي روستاهاي منوجان از سوء تغذيه رنج مي برند. من همچنين از فقر كودكان كهنوجي قصه اي شنيده ام كه تلخي روايتش را هميشه با خود داشته ام. قصه دختر فقيري كه بيمار بود و پولي و ايضا وسيله اي نداشت تا به شهر برسد، او به يكي از مردان ده كه ماشيني داشته، مي گويد: اگر مرا به دكتر برساني «بره» اي دارم كه به جاي كرايه مي دهمت، اما كسي درد او را جدي نگرفت و او را به طبيب نرساند و مُرد به همين سادگي.
برادر احمدي نژاد! اين روزها خيلي از مردم دنيا شما را قهرماني مي دانند كه پنجه در پنجه استكبار جهاني گذاشته ايد به همين خاطر است كه در مصر خرمايي مرغوب را «احمدي نژاد» نام گذاشته اند و خرمايي ديگر را «سيدحسن نصراله» و نامرغوب ترين نوع خرمايشان را «بوش». اما آقاي رئيس جمهور اين همه براي كودك زهكلوتي نان و براي سوء تغذيه اش درمان نمي شود.
آقاي رئيس جمهور! دل سوزاندن براي دختربچه اي در ينگه ي دنيا و در يك كشور كمونيستي و يك ساعت گريه كردن به حال زار او كار ناپسندي نيست، ناپسند اين است كه علي رغم تلاش شما براي برقراري عدالت اجتماعي، هنوز عفريت فقر مثل گذشته در ميان كپرهاي قلعه گنج و رودبار جولان مي دهد و توزيع پر طمطراق سهام عدالت، گريه غم انگيز هيچ كودك گرسنه اي را به خنده تبديل نكرده و از آه هيچ كشاورز تنگدست ورشكسته اي هم نكاسته است، بلكه داشتن يك شيشه يك ليتري بنزين اگر چه به قيمت 1000 تومان هم حسرتي است كه به حسرت نداشته هايشان اضافه شده است. براي اثبات ادعايم تقاضا دارم دستور فرمائيد آقاي شمقدري مجموعه عكسي كه دانشجويان تهراني در اردوهاي تابستاني هجرت، از اوج فقر در جنوب استان كرمان تهيه كرده اند، به محضرتان بياورد تا مطمئن شويد بچه هاي آمريكاي لاتين حال و روزشان از بچه هاي ما بدتر نيست، اگر بهتر نباشد.
جناب آقاي احمدي نژاد! دختر واكسي بوليويايي حتما در روز مي تواند كفش چند عابر مهربان را برق بيندازد و پولي به دست بياورد، اما هيچ برق اميدي در دل كودك فقير منطقه ما ديده نمي شود او دمپايي پاره ي پلاستيكي كدام روستايي را واكس بزند؟ شما لطفا از مسئولان بانك هاي اين منطقه بپرسيد علي رغم تلاش استاندار محترم و مسئولان مربوطه!
از ميلياردها توماني كه در سفر به جنوب استان كرمان در قالب طرح هاي زود بازده وعده فرموديد، چه مقدار توسط روستائيان فقير جذب شده و چقدر اشتغال ايجاد كرده است؟ از 25 هزار واحد مسكوني كه قرار بود تا پايان سال 86 جايگزين كپرهاي فرسوده بشود، چند واحد ساخته شده است؟ چرا سيماي جمهوري اسلامي كه دربست در اختيار دولت شماست، گزارشي از آفريقاي ايران لااقل به طور خصوصي جهت اطلاع حضرتعالي تهيه نمي كند؟ پس اين كامران رجب زاده فقط بلد است به پيرمرد كروبي طعنه پينه بزند؟!
برادر احمدي نژاد! مي دانم كه شما به شعار «عدالت اجتماعي» و «مهرورزي» تان ايمان داريد و ان شاءا... اينها شعار تبليغاتي و انتخاباتي نبوده اند، اما حالا كه تصميم گرفته ايد جهان را اصلاح كنيد، اول از ايران خودمان و محروم ترين نقاط آن شروع كنيد و قول آن شاعر جوان قلعه گنجي را هم بشنويد كه مي گويد:
«از ياد برده رمه، فصل كوچ را چوپان نشسته شب ختم قوچ را نخلي خميده و دشتي ترك ترك قحطي بريده امان بلوچ را»

منوجان


اینم عکسی از قلعه منوجان

اداب ورسوم مردم منوجان


مردم منوجان بیشتر به زبان محلی صحبت می کنندوکار بیشتر مردم منوجان کشاورزی ودامداری می باشد جمعیت منوجان را بیشتر خود منوجانیها تشکیل می دندمنوجان تا سال78 فاقد خیلی چیزها بود ولی الان منوجان خیلی تغیر وتحول پیدا کرده است الان منوجان فرماندار دارد فرماندهی انتظامی دارد وخیلی چیز های دیگر

۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه


فرماندار شهرستان منوجان:
شهرستان منوجان به استان هرمزگان ملحق مي شود
خبرگزاري فارس: فرماندار شهرستان منوجان در جنوب استان كرمان از الحاق اين شهرستان به استان هرمزگان خبرداد و گفت: مردم شهرستان منوجان از اين اقدام ناراضي هستند.

حسين زابلي امروز در گفتگو با خبرنگار فارس در كرمان با بيان اينكه اين اقدام در راستاي يكي از مصوبات هيئت دولت صورت مي‌گيرد تصريح كرد: مردم شهرستان منوجان در حال نوشتن طوماري مبني بر مخالفت خود با اين تصميم هستند. وي افزود: مردم شهرستان منوجان خواستار اين هستند كه همراه با 5 شهرستان جنوبي ديگر استان كرمان به يك استان تبديل شوند. وي تصريح كرد: ملحق شدن منوجان به استان هرمزگان جزو مصوبات هيئت دولت است كه البته تاكنون مصوبه نهايي آن به شهرستان ابلاغ نشده است. نماينده عالي دولت در شهرستان منوجان همچنين در بخش ديگري از سخنان خود گفت: مردم ساير شهرستان هاي جنوبي استان كرمان نيز از ملحق شدن شهرستان منوجان به استان هرمزگان ناراضي هستند و احتمالا در اين زمينه طومارهايي را به دولت ارسال كنند. گفتني است شهرستان‌هاي رودبار، قلعه گنج، كهنوج، منوجان، عنبرآباد و جيرفت6شهرستان جنوبي در استان كرمان هستند كه مسأله استان شدن آنها از مدت‌ها پيش مطرح بوده است.

۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

لهتين روچ پيسرا ، پروفيسر كارينا جهاني ، ايراني زباناني كواس ءُ شهزانت ايران بلوچستان ءَ آتك . اي بانوك ءَ را زاهدان يونيورسـتي ءَ و تي ها سين مهمان كتءُ دو شرپدارين ديوان اد بيت ءُ آئي بلوچي ، كردي طالشيءُ تاتي كه گون ايراني لوگ ء زبانان سيادي كن انت ، گپءُ تران كتءُ ديواناني نندوكين مردم بهرزورتءُ رندءَ چه با نوكءَ جستءُ پرس اش كت . با نوكءَ گون سيستان و بلوچستانءِ يونيورستي (شهزانت جاه) ءَ يك علمي كرار دادي په پروفيسرءُ دانشجواني ديم ديگءُ بدل كنگءَ امضا كت، كه اي يك مزنين كاريءُ آئيءِ تها بازين پايدگءُ سيت هست ، پرچا كه علمي پتءُ لوت اي زباناني توكا شرّين ديمرئيءُ بودناكيءِ په مئي فارسي زبانءَ كارمرز كنت. بلوچي توكا چشين اهدي بزانت هست كه اگن آيان درگيجگ به بنت په فارسي زبانءِ كه ايرانءِ lingua franca انت باز كمك دنت دنيايءِ مزينن زبان زانت گوشنت « و هدي كه يك ملكءِ توكا چنتءُ تهر تهرين زبان گپ جنگ به بنت گرطا اي سجيئن زبانان كه آياني ريشگ يكي انت وت من وتارا بودناك كن انت». بلوچي زبانءَ دگه بازين لبز هست ، آلبزانءَ بازين بزانت هست ، اگن مئي بلوچي زانتكار آبزانتانءَ و دي بكن انتءُ سرجم دارنتءُ ايشانءَ يك لبزي توكا هورءُ هوار بكن انتءُ يك سياهگءِ سرءَ تپاك به بنت گدطا ما را يك lingua franca ء بوت كنت – lingua franca هما اسـتانداردط زبان انت standard – language .

نون جست ايش انت كه اي بازين لبزان ء چي گوش انت ؟ مه ايرانءِ بلوچستانءَ اي لبز گپ جنگ بنت ، چش كه سرحدي م زاهدان ، سيستان ، خاش ، ءُ آياني دطيههءُ كلگان ، پدا اي سرحدي وت دطول دطول انت. سراواني لبز ، اي لبزان مه سراوانءَ گپ جنگ بنت ، شستوني ، دهواري ، بم پشتي ، جالكي ، (گُشتي ) ، كلگاني ءُ نائوگي، ايرپشاني هن وت لبزانت بله گون سراوانيءَ سك سيادي كن انت . بم پشتي يكي چه مكراني لبزان انتءُ گون زرباري مكرانيءَ سيادي كنت . پهره اي مه ايرانشهر ، بن پور ، ايرندگان ، لاشاري مه لاشارءِ دمگءَ پنوزي مه پنوچ ، مسكوتانءُ بنتءَ لاشاريءِ گون سك سيادي كن انت، لاشارءِ كوهي بلوچ مكرانيءِ دول ءَ گپ جن انت سربازءِ دمگءَ بگر تان پيشينءَ مكراني گپ جنگ بيت. بله اي گُل زمينءَ هن وتي هاسين بزانت هست چابار ، دشتياري ، نيك شهر (گه ) ، هيچانءُ كسر كند هن مكرانيءِ لبز رواج انتءُ وتي ها سين گالوارءُ بتل هست كبكه‌اي دمگ كه زرّآباد گوشگ بيت يك مكراني لبزي گون گپ جن انت كه آئيء توكا هاسين بزانتءُ گالوار هست. بشكردءِ دمگ ءَوتي هاسين بلوچي لبزي هست كه آئي ءَپتءُ لوت زلورانت . بزمان ، دلگان ء روبار (رودبار ) ءُ مزينن بهري چه كرمانءِ استانءَ چش كه كهنوج ، جيرپت ، منوجان روباري بلوچيءَ گون گپ جنگ بيتءُ روباري كمّوكي پهره اي ءُ پنوزي گون سيادي كنت . نرماشيرءَ لهتين بلوچي ذات نندوك انتءُ آيان هن سرحديءُ روباريءِ ورطءَ گپ جن انت. سرخسءِ شهرءَ مه استانءِ هراسانءَ رخشاني بلوچي گپ جنگ بيت. نون لهتين مردم جست كنگا ينت «كجام بلوچي اصيل انت؟ كجام بلوچي دوطل دار انت؟» مه بلوچيءَ بتلي هست كه گوشيت هر كسءِ لوز Loz لبز Lebz وتي دپاشكل انت بلوچي سجئين لبزان اصيل ءُ دروشم دار انت! بلوچي وت يك زبان ءِ ءُ آئيءِ توكا هما لبزان كه ساريءَ گوشگ بيت انت، هست انت. همي جُست كه اي بلوچي لبزءُ آبلوچي لبز چه آدگه بلوچي لبزان شرترءُ اصيل تر انت ، زبان شناسيءLinguistics ءِ توكا ردين گپّي.

زبان شناسي گوشيت اگن يك زبانيا تهر تهرين لبزبيت ،‌گدطا په Lingua franca ءِ اَدط كنگا چه همي ورطورطين لبزان بهر زورگ بيت. مئي زانتكارءُ كواس اي در ستين لبزاني سرءَ پتءُ لوت بكن انتءُ وتي در گپتگين متلبانءَ نز آرنتءُ سك بدارنت ، تان زانتكاراني گلّ برجم دارگ بيتءُ چه آياني نز آرتگين متلبان يك دطولين استانداردط زبانءِ اَدطبيت . چش كه مه رودرهتي بلوچستانءَ كراچي بلوچيءُ رخشانيءُ مري لبزان هورءُ هوارانتء كم كمّوك يك استانداردط زبان ءِ اَدط بيگ انت. مئي لهتين وانندگين بلوچ گوشنت «بلوچيءِ وانگ باز مشكل انت!» نه واجه مشكل نه انت ، اگن چنت روچءِ بلوچي نبشتانكانءَ بوانيت ، گُدطا گندگ بيت كه بلوچي سياهگءِ – رسم الخط – آسان بيت ،‌بله واهگءُ شوك لوتيت. هجبر مگوشيت «بلوچي و نت نكنون ايشي بوت كنت ، اگن بلوچي وانگءَ هيل بكن ات ، آئيءِ وانگ مشكل نه بيت . بلوچي وانگءُ گپ جنگ په هر بلوچي زلور انت. لهتين چه زانتكارين بلوچانءَ دلمانگي انت وتي نبشتانكانءَ چانپءُ شنگ بكن انت اي وت مزينن دلبديءِ په آدگه ورناءُ زانتكار كه وتي لچّهءُ رم مه ايران ءُ چانپءُ شنگ بكن انت. سال 2001 ميلاديءَ سپري ء كوئتـهءِ شتان كوئئهء يونيورستي ء بلوچي دطپارتمنتءِ پرفسيرانءَ بلوچي اكادطميءِ مستران حال دات كه آيان دلمانگ انت كه يك مزينن بزانت بلد – دطيكشنريءِ – اَدطبكن انتءُ رودرهتي ، رونشتيءُ زرباري بلوچاني بزانتان نزَ آرنتءُ يك اساندارد زبانءِ بناهين انتءُ كارمرز بكن انت. ايشي مزينن دلبدطيءِ په آمردمان كه آيانءَ بلوچيءِ سرپدبيگءُ نبيسگ دلمانگي انت روانشناسيءِ زانتكار گوشنت «هر مردمي كه دو يا چنت زبانءَ گون گپ بجن انتءُ آيانءَ كارمرز بكن انت. ، آياني مجك پچ ءُ بودناك بيت ، هاس گوندطين چكان» نون اميت انت كه مني بلوچان وتي زبانءِ لبزءَ گون گپ بجن انت ، بواننتءُ نبشته بكن انت، تان بلوچي شموشگ مه بيت

بلوچي سبزءُ نميران بات
اطلاعات شبكه منوجان

آمار مشخصات 20 كيلو ولت برق منوجان

مشخصات طول شبكه

طول(متر) آرايش طول(متر) نوع هادي
479973 موازي 22716 Fox
4001 مثلث 343996 Mink
1298 پرچمي 118560 Dog
تعداد مدار 0 Hyna
466901 تك مداره 0 Cable
18371 دو مداره
485272 طول 485272 طول كل
مشخصات تجهيزات شبكه
تجهيزات قطع كننده تعداد ظرفيت kva
954 كت اوت 0 15
1085 جمپر 225 25
5 سكسيونر 222 50
4 قطع كننده 0 63
2048 تعداد 0 75
تعداد ظرفيت kva 238 100
0 315 2 125
0 400 6 160
0 500 89 200
0 630 9 250
0 800 15 315
0 1000 0 400
0 1250 0 500
0 1600 0 نامشخص(پاساژ)
0 كل پستهاي زميني 806 كل پستهاي هوايي
66510 قدرت نصب شده kva
شهرستان منوجان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
پرش به: ناوبری, جستجو
شهرستان منوجان از شهرستان‌های استان کرمان است. مرکز این شهرستان شهر منوجان است. جمعیت شهرستان منوجان بنا بر سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران، برابر 63845 نفر گزارش شده است.





[ویرایش] تقسیمات کشوری
بخش مرکزی شهرستان منوجان
شهر قلعه (منوجان)
دهستان کشمیران
دهستان نورآباد (منوجان)
شهر: منوجان

بخش آسمینون
دهستان بجگان
دهستان ده کهان
دهستان نودژ
شهر: نودژ


[ویرایش] گیرشگاه
نتایج سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران
این نوشتار دربارهٔ جغرافیا خُرد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
استان کرمان

مرکز کرمان
شهرستان‌ها بافت | بردسیر | بم | جیرفت | راور | رفسنجان | رودبار جنوب | زرند | سیرجان | شهر بابک | عنبرآباد | قلعه گنج | کرمان | کوهبنان | کهنوج | منوجان
شهرها اختیارآباد | ارزوئیه | امین‌شهر | انار | اندوهجرد | باغین | بافت | بردسیر | بروات | بزنجان | بم | بهرمان | پاریز | جبالبارز | جوپار | جیرفت | چترود | خانوک | درب بهشت | دهج | رابر | راور | راین | رفسنجان | رودبار | ریحان‌شهر | زرند | زنگی‌آباد | زیدآباد | سیرجان | شهداد | شهر بابک | عنبرآباد | فاریاب | فهرج | قلعه گنج | کاظم‌آباد | کرمان | کشکوئیه | کهنوج | کوهبنان | کیان‌شهر | گلباف | گلزار | ماهان | محمدآباد | محی‌آباد | مردهک | مس سرچشمه | منوجان | نجف‌شهر | نرماشیر | نظام‌شهر | نگار | نودژ | هجدک | یزدان‌شهر

نقاط دیدنی آبشار دوساری | آرامگاه شاه نعمت‌الله‌ولی | ارگ بردسیر | ارگ بم | بازار کرمان | باغ شاهزاده ماهان | باغ‌موزه فرش | حمام وکیل کرمان | خانقاه شیخ‌سعید | دهکده صخره‌ای میمند | غار طرنگ | قلعه راین | مجموعه تاریخی حاج‌آقاعلی | مدرسه ابراهیم‌خان | مسجد جامع کرمان | موزه ریاست جمهوری، رفسنجان | موزه صنعتی کرمان | میل نادری فهرج | یخدان‌های سیرجان


برگرفته از «http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%85%D9%86%D9%88%D8%AC%D8%A7%D9%86»
رده‌های صفحه: شهرستان‌های استان کرمان
ردهٔ پنهان: مقاله‌های خرد جغرافیا